----->

نوشتن
:: صفحه‌ی اصلی ::
بايگانی ماهانه
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
December 2007
January 2008
April 2008

Tuesday, May 23, 2006
7 شجاعت اندیشه
«اگر كسی گمان برد جامعه و نظام سياسی با نشستن و بازی با مفاهيمی نظير آزادی، جامعه­ی مدني، تساهل، رواداری، حقوق بشر، سكولاريسم و تفكيك عرصه­ی عمومي از عرصه­ی خصوصي دموكرات خواهد شد، آب در هاون می‌كوبد ... فيلسوفان برای انديشيدن نياز به شجاعت دارند. اما خود انديشه لزوماً در كسی ايجاد شجاعت نمي‌كند. بی‌دليل نبود كه كانت پيام روشنگری را بيرون آمدن از طفوليت و صغارت مي‌دانست و فرمان می‌داد: شجاعت دانستن داشته باش ... انديشمند بايد شجاعانه با مساله روبرو شود و مدعای مدلل را تا نهايت منطقی‌اش دنبال كند ... هيچ كس نمي‌تواند به­جای ما بيانديشد، به­جای ما رنج ببرد، به­جای ما پيكار كند. دموكراسی و حقوق بشر به عاملان جسور و شجاع نياز دارد. به افرادي كه به ارزش­های دموكراتيك باور دارند و باور خود را از طريق پيكار و مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی نمايان می‌سازند. روشن است كه شجاعت عملی بدون بصيرت نظری راه­گشا نخواهد بود ... مقاومت و شجاعت اگر متكي بر نظريه‌ای انساني- دموكراتيك نباشد، استبدادی را جايگزين استبدادی ديگر مي‌كند... انديشه­ورزی نه تنها حق ما است، بلكه قاطعا و موكدا وظيفه­ی ما است. اما در اين ميان، تاكيد من بر دو نكته است : 1) انديشه­ورزی شرط لازم بهروزی ما است، نه شرط كافی. براي تامين شرط كافي، عمل به مقتضای انديشه اجتناب­ناپذير است. 2) از ميان اقيانوس بی­كران امكان­های انديشه­ورزی، اخلاق و انسان­دوستي حكم می­كند كه به انديشه­ورزی­هايي بپردازيم كه فقط جنبه­ی نظری ندارند، بلكه دير يا زود به مرحله­ی عمل راه می­يابند و می­توانند در بهبود وضع و حال آدميان موثر افتند...»

بخش­هایی از نوشته­ی اکبر گنجی به پاس­داشت سیمین بهبهانی (برگرفته از روز )


Friday, May 19, 2006
7 سیاسی و/ یا فرهنگی
بازداشت رامین جهانبگلو مساله­یی صرفن در سطح سیاسی نیست، مساله بیش­تر مساله­یی فرهنگی و مربوط و احیا و ابقای آزادی آکادمیک (آزادی اندیشه­گری و دانش­پژوهی) است، و جالب این که نکته کم­تر از همه مورد توجه دانشگاهیان ما قرار گرفته. مساله­ی جهانبگلو، با جایگاه آکادمیک و اعتبار و اشتهار بین­المللی که دارد، باید بیش­تر از منظر فرهنگی مد نظر گرفته می­شد: اطلاق «فعال سیاسی» به 621 نفری که نامه­ی حمایت از او را امضا کرده­اند فقط یک بدسلیقگی است. سوای ایرادی که به فحوای نامه و فهرست امضاکنندگان می­شود گرفت (ایرادی البته سوای اعلام برائت این مدرس رسمی و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی که گمان­ام مدیر گروه فلسفه هم باشد)، آیا اکثر دانشجویانی که پای آن نامه را امضا کرده­اند عملن فعال سیاسی اند و آیا واقعن استطاعت یا اصلن ادعای فعالیت سیاسی داشته­اند؟ معلوم است که نه. پس چرا تصور می­کنیم سیاسی خواندن هر مساله­یی برگ برنده­تری برای بازی خواهد بود؟ نقدی که من بر رفتار هم­کاران و هم­پیشگان رامین دارم اتفاقن و دقیقن از همین زاویه است، که بعدتر در مطلبی مستقل به آن خواهم پرداخت – این انتقاد که چرا از موضع فرهنگی واکنش نشان ندادند و چرا اصلن و یا مستقلن واکنش نشان نداده­اند. عجالتن اشاره می­کنم به انبوه بیانیه­ها و نامه­های اعلام حمایتی که همه­روزه توسط گروه­های مختلف در سراسر دنیا صادر می­شود، اما در کنار دغدغه­ها و ابراز نگرانی­های سازمان­های مدافع حقوق بشر که مسائل مربوطه و بیش­تر سیاسی را در سطح کلی و عمومی مطرح و پی­گیری می­کنند، مهم­تر و موثر­تر اقدامات سازمان­هایی است که از موضع حرفه­یی و به استناد همکاری­ها و خدمات و فعالیت­های فرهنگی جهانبگلو، به بازداشت او اعتراض کرده و خواهان آزادی او می­شوند: برای نمونه، من دو نامه­یی را که امضای برخی از برجسته­ترین فیلسوفان، متفکران، و روشنفکران امروز را پای خود دارد تازه از طریق اینترنت یافته و در ستون کناری ترجمه کرده­ام – مواردی دیگر را هم می­توانید در این سایت نوپا و نویافته اما ارزنده و اختصاصی ببینید که مطالب و مقالات مرتبط با مساله­ی رامین جهانبگلو را به زبان­های مختلف منعکس می­کند.


Monday, May 15, 2006
7 حسن شهباز
حسن شهباز هم درگذشت. این خبر را هم این روزها خواندم، اما مطلبی در تجلیل از او یا در تحلیل آثارش ندیدم. بد نیست آدم باحوصله و اهل مطالعه­یی به این بهانه مروری بر کارنامه­ی پربار او داشته باشد. کاری است که اگر می­توانستم خودم می­کردم، اما من نه اشراف آن­چنانی بر آثار ادبی­اش دارم و نه چیز چندانی از دامنه­ی فعالیت­های فرهنگی­اش می­دانم، فقط تا آن­جا که یادم می­آید آشنایی اولیه­ام با برخی متون مهم را مدیون تالیف و ترجمه­های او هستم؛ پس تنها می­توانم بگویم: یادش گرامی، روان­اش شاد.


Monday, May 01, 2006
7 رامین جهانبگلو
دیشب شنیدم رامین جهانبگلو را گرفته­اند. شوکه شدم. خدا خدا ­کردم خبر خاصی نباشد. گفتم فردا آزادش می­کنند، برمی­گردد سر خانه و زندگی­اش، می­رود دنبال کارش، درس­های هگل­شناسی و خانه­ی هنرمندان و دفتر پژوهش­های فرهنگی ... اما انگار نه، هنوز نه. نه می­گویند مساله­اش چه بوده، نه معلوم است کجا است ... امیدوار ام زودتر آزاد شود؛ اگر بتواند، بماند و اگر بخواهد، برود.



:: صفحه‌ی اصلی ::