----->

نوشتن
:: صفحه‌ی اصلی ::
بايگانی ماهانه
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
December 2007
January 2008
April 2008

Monday, November 28, 2005
7 بی­رحمی­
در قیاس با آدم­های قوی، آدم­های ضعیف اغلب بی­رحم­تر اند، هم با خود هم با دیگران – در این لحظه شکی در این ندارم.


Thursday, November 24, 2005
7 امید
نوشته بودم که آدم­ها را در ذهن­ام به چهار دسته­ تقسیم می­کنم: خوش­بین امیدوار، خوش­بین ناامید، بدبین امیدوار، بدبین ناامید. خودم را در دسته­ی دوم می­دیدم، اما نمی­دیدم سنگینی خوش­بینی­ام دیگر جایی برای سبکی­های ناامیدی­­ نگذاشته. مثل همه، من هم با تناقض­ زندگی کردن را آموخته­ام، این رنج­ام نمی­دهد، رنج­ام تنها سر کردن با دوراهه­یی است که دیگر دوست­اش ندارم: خوش­بینی مفرطی که اغلب سر به بلاهت می­زند، از یک سو، حماقتی به نام امیدواری در لفاف ناامیدی، از دیگر سو. نه خوش­بین نه بدبین، فقط می­خواهم ناامید باشم. از خیره­سری خودم حرص­ام می­گیرد. می­خواهم بپذیرم، باور کنم، بگویم، بنویسم، که "کم آورده­ام" – می­دانم، گاهی پذیرش ناکامی از هر تسلایی تسکین­دهنده­تر است.


Sunday, November 20, 2005
7 خرق عادت
شرق امروز را تورق می­کردم که مات­ام برد؛ کم مانده بود شاخ در بیاورم: مقاله­یی از مهرگان دیدم، آن­قدر خوب که فکر کردم حتمن خودم نوشته­ام! فارغ از کنایه­های کوته­بینانه و هتاکی­­های همیشگی: سخنی سنجیده، با زبانی مناسب، در زمانی مناسب – مکان­ به کنار، عالی بود.


Wednesday, November 16, 2005
7 آندره گلوکسمان
آندره گلوکسمان از فیلسوفان کهنه­کار (به هردو معنا) در فرانسه است و تاملات فلسفی­اش اغلب جنبه­ی اخلاقی و سیاسی به خود می­گیرند. گلوکسمان، در عین مخالفت شدیدش با نظام­های کمونیستی اروپایی، به­شدت مدافع شورش مه­ی 68 فرانسه و آبشخور آلمانی­اش بوده (با یوشکا فیشر و باقی قضایا هم از نزدیک آشنایی دارد)، و با این حال، متفکری متفاوت و، اتفاقن، در موطن خود در ردیف روشنفکران اقلیت است. علت آن را می­شود به­سادگی در نوع نوشته­های­اش یافت (به­ویژه، دو کتاب اخیرش، "داستایفسکی در نیویورک" و "غرب در برابر غرب"، با این مضمون که "آیا شری شریرانه­تر از جنگ هم وجود دارد؟" – پاسخ مثبت به این پرسش همان چیزی است که اصلن به مذاق فرانسوی­ها خوش نمی­آید). در باب شورش اخیر هم گلوکسمان اظهاراتی کرد که اکثر قریب به اتفاق رسانه­های روشنفکری آن را "تحریک­کننده" و خلاف جریان ارزیابی کردند.
امروز ترجمه­ی مصاحبه­­ی او با یک نشریه­ی آلمانی را خواندم. متن انگلیسی یک مقاله­ی مهم و یک مصاحبه­ی مبسوط­اش را هم پیدا کردم و به ضمیمه آوردم.


Friday, November 11, 2005
7 چرا پسندیدم؟
حرفی که مردیها می­­­­زند در کل کشفی تازه نیست، نظریه­یی است که بسیاری (مثال مشهورش برنارد لوئیس مستشرق) مبلغ و مدافع آن بوده­اند؛ نگاهی که انگ ارتجاعی و امپریالیستی بودن هم بر آن خورده، دیدگاهی ظاهرن عوامانه که از دید من اتفاقن برای جلوگیری از عوام­زدگی، احساساتی­گری، و رمانتیک­گرایی (تسلیم شدن به اخلاق ضعیفان و تسکین وجدان معذب روشنفکران)، مطرح شده. اما به­طور مشخص، مساله­ی من با مقاله­ی مردیها مساله­یی "متنی" است، یعنی بستگی به نوع خوانش­ دارد. برای این متن دست کم دو خوانش را می­شود مد نظر گرفت. در یک خوانش، متن ادعا می­کند معضلی روانی به نام رشک فرودستان نه فقط انگیزه­ی اصلی بل تنها انگیزه­ی شورش­ آنان علیه فرادستان بوده: من این خوانش را خوش ندارم، و این ادعای احتمالی را هم با انتقاد از عنوان مقاله مردود دانستم؛ در خوانش دیگر، خوانش مورد پسند من، ادعای متن این نیست که همه­ی ماجرا همین است که خود می­گوید، بل می­گوید همه­ی ماجرا هم آن­چه دیگران گفته­اند نیست. این ارزش آن است.


Thursday, November 10, 2005
7 شورش
شورش­های اخیر که شروع شد، با خودم گفتم خدا این روشنفکرهای فرانسوی(مآب)، از نوع چپ، را خیلی دوست دارد: هنوز چهار دهه از شورش­های مه­ی 68 نگذشته، روزی چهل سال آینده­شان را هم داد تا دوباره در باب مبارزه ی طبقاتی، چهره­ی کریه راست، سیاست­های امپریالیسم نولیبرالیستی، و ... قلم­فرسایی کنند. اما مثل این که این دفعه از آن دفعه­ها نیست! ... به هر حال، در میان انبوه نوشته­های روشنفکرانه که این روزها راجع به ماجرا می­خوانیم، نوشته­ی مردیها (پیوند پایین) را روشن­گرانه­تر از همه یافتم؛ البته موافق جامع­گرایی و ماهیت­باوری مستتر در عنوان­اش نیستم، اما سوای این، به گمان­ام دقیق­ترین شرح از شرایط این شورش­ها است و با دقت باید خواند.


Monday, November 07, 2005
7 تبریک!
اخیرن کتاب "بودلر" نوشته­ی سارتر را با ترجمه­ی دل­آرا قهرمان (سخن، 1384) می­خواندم که با حمایت بخش فرهنگی سفارت فرانسه در ایران منتشر شده. خواستم به این وسیله به خانم مترجم تبریک گفته باشم: انصافن جز ایشان از هیچ­کس بر نمی­آمد که این­قدر استادانه زیباترین کتاب سارتر را به یک تکه کثافت تبدیل کند. همچنین، از آن­جا تا کنون اشعار بودلر به فارسی در نیامده و اسلامی ندوشن و دیگران از 4 دهه پیش اشعار شخصی مجهول­الهویه را ترجمه کرده­اند که هیچ ربطی به بودلر مد نظر سارتر ندارد، مترجمه­ی مقیم فرانسه در مقدمه نوید­ داده که می­خواهد برای اولین بار افتخار ترجمه­ را به شخص بودلر هم بدهد.
من اگر فرانسوی بودم حتمن از دولت فرانسه به جرم حیف و میل بیت­المال و تبدیل فرانک به فضولات شکایت می­کردم، اگر هم از اعقاب مرحوم بودلر یا ملعون سارتر بودم، برای جلوگیری از جنایات آتی، خواستار تبعید مترجم به جزیره­یی فاقد هرگونه کاغذ و قلم می­شدم.



:: صفحه‌ی اصلی ::