یاد آر، ز شمع مرده یاد آر
«جدی گرفتن آنچه اینجا و اکنون نمیتواند جدی باشد: این مهلکترین فضیلت مردی است که میخواهد برتر باشد.» – فریدریش نیچه (؟)
دیشب «در جستوجوی امر قدسی»، گفتوگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر را، خواندم. نکاتی به ذهنام رسید و ضمن خواندن، جایشان را در ذهنام مرتب میکردم تا فردا مقالهیی دربارهاش بنویسم. صبح که شد فکر کردم بد نیست «زیر آسمانهای جهان»، گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان، را هم دوباره بخوانم؛ خواندم و قدری هم به شباهتها و تفاوتهایشان فکر کردم و رفتم که مطلبام را بنویسم. قبل نوشتن به تنها دوست دیرین که برایام مانده زنگی زدم و دقایقی در باب هردو گفتوگو گپ زدیم. گوشی را گذاشتم و احساس کردم دیگر میلی به نوشتن ندارم. این مکالمهی واقعی بارها برایام ضروریتر و اقناعکنندهتر از آن مونولوگ مجازی بود. از آنچه میخواستم دربارهی «در جستوجوی ...» بنویسم فقط همین در ذهنام ماند که، اگر حوصله دارید این کتاب را بخوانید، گفتوگو که نه، گفتوگفت رقتانگیزی است ...
زهری عزیز یکوقتی گفته بود ما فقط وقتی وبلاگ مینویسیم که کار بهتر یا مبرمتری نداشته باشیم. در مورد من بهعکس بوده، آنوقتها که هزار و یک دغدغه داشتم شوق بیشتری برای نوشتن داشتم تا حالا که هیچ کاری جز رفتن سر کار، 6 روز هفته روزی 12 ساعت کار تکراری، ترجمه و ویرایش و نظر دادن در مورد معلومات مردم، ندارم. در عین این بیکاری تصمیم گرفتم کمتر بنویسم اما از این که این تنها مجرای ارتباطی خود با دنیای بیرون را هم محدود کردهام پشیمان نیستم. بدخلق و بیحوصله ام، اما احساس میکنم این بیتفاوتی بهتر از آن تلاش مذبوحانه باشد – میدانم که نباید بنویسم، گو این که نمیتوانم ننویسم.