----->

نوشتن
:: صفحه‌ی اصلی ::
بايگانی ماهانه
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
December 2007
January 2008
April 2008

Friday, December 30, 2005
7 حقیقت و قدرت
پاسخ­های آندرس ایلوس، رئیس بخش فارسی بی­بی­سی، به پرسش­های خوانندگان را بخوانید. نکته­یی که در این پاسخ­ها بیش از همه توجه جلب می­کند اصرار آقای ایلوس بر بی­طرفی بی­بی­سی است، آن هم در شرایطی که دست­کم مواضع دو سه سال اخیر این رسانه دیگر جایی برای تشکیک در طرف­دارانه بودن آن نگذاشته (کیست که پیشاپیش نداند بی­بی­سی هم گزینش خبری­یی دارد و، مهم­تر از این، نداند که تفاسیر بی­بی­سی از اخبارش از چه منش و گرایشی پیروی می­کند، و اصولن مگر غیر از این هم ممکن است؟). آقای ایلوس بارها بر تعهد این رسانه به انعکاس "حقیقت" تاکید می­کند اما صدها مثال می­توان آورد که بی­بی­سی حقیقت­هایی را منعکس نکرده، یا حقیقت­هایی را با تفاسیر مغرضانه (و نه، آن­گونه که ادعا می­کند، بی­طرفانه) تحریف کرده. "انعکاس بی­طرفانه­ی حقیقت": در واقع، انتظار عجیبی است که امروزه روز هم از خوانندگان بخواهیم به کلی­گویی­های نظیر این دل خوش کننند – حتا اگر این التزام ایدئالیستی را بپذیریم، خیلی ساده، در این میان گزینش و گرایش هر رسانه در پوشش دادن حقیقت­ها چه می­شود؟ مخصوصن پرسش­های ندا، رضا، نورا، و سمیرا و پاسخ­های ایلوس به آن­ها را به­دقت بخوانید تا ببینید برداشت او از آن به­اصطلاح "بی­طرفی" و درک­اش از به­قول خودش "حقیقت" چیست. به­جای این خودفریبی­ و البته عوام­فریبی، آقای ایلوس می­توانست به این بیاندیشد که بی­بی­سی هم مثل هر رسانه­ی مدعی "حقیقت"یابی گرایش­ها و گزینش­هایی دارد که به­ناچار و به هر رو در رابطه­یی همسو یا ناهمسو با معیارهای مراجع "قدرت" قرار می­گیرد – همان رابطه­ی "حقیقت و قدرت" ی که میشل فوکو آن همه درباره­اش داد سخن می­داد.


Friday, December 23, 2005
7 گنجینه
یلدای سرد و ساکت / نه آتش نه انار / گل سرخی می­خواستم / برای تو


Sunday, December 18, 2005
7 کویر
از سفری سه روزه از کویر بر می­گردم. از برهوت بی بار و بر لذتی نبردم. زیبایی آن­چنانی ندیدم. نتوانستم کویر و کویری­ها را مثل توریست­های تهرانی سیاحت کنم. شترسواری کنم اما شتربان­ها را نبینم، روستایی­ها را که با حیرت (و ای کاش با نفرت) به ما نگاه می­کردند، بچه­­هایی را که روبه­رومان صف می­کشیدند و اوج جسارت و خودنمایی­شان هم این که: "پول زور وده". فقر، فلاکت، ملال: اندوهی که سراسر روستاها را پوشانده، مفتضحانه­ترین شکل توسعه که جز ساختمانی بی­مصرف و نیمه­کاره ارمغانی نیاورده، شهرستان­هایی با چشم­انداز خاکی و خاکستری، آبی اندک و رنگ هم هیچ. چه کنم، عق­ام می­نشیند که می­بینم خانم­های بورژوای بزک­کرده با پیرزن­های چروکیده بر سر سبدهای حصیری چانه می­زنند.


Sunday, December 11, 2005
7 استاد شاهکار
این­جا و آن­جا دیدم به نوشته­یی از یونس شکرخواه لینک داده­اند که من چیزی از او نخوانده­ام، که البته ­چیزی هم از دست نداده بودم: همان ابتدا فهمیدم که اصلن الفبای زبان­شناسی را هم نمی­داند اما شاهکارش این نکته­ی نغز بود که "از دیدگاه تئوری اقتصاد سیاسی، رسانه­ها عامل تغییرات نیستند، بلکه ناقل تغییرات هستند. به دیگر زبان از دیدگاه تئوری اقتصاد سیاسی، عوامل تغییر کانون­های قدرت و ثروت هستند نه رسانه­ها"! تئوری، اقتصاد سیاسی، تغییر، قدرت، ثروت، رسانه­ها، همه باد هوا! البته نویسنده ظاهرن استاد ارتباطات است و حتمن دانشجویان دل­بندی هم دارد: برای ایشان نه، برای آن دل­بندان باید نگران بود.


Monday, December 05, 2005
7 دریدا در ایران
چهارشنبه­ی این هفته (از قرار معلوم از ساعت پنج و نیم تا هفت و نیم) در "خانه­ی هنرمندان" درباره­ی دریدا حرف می­زنم. بعد از سردرگمی­ بسیار، تصمیم گرفتم که محور بحث­ام "دریدا در ایران" باشد. سوای مرور مقدماتی آرا و آثارش، می­خواهم تاویل­ام از تاویل­های دریدا در ایران را بازگو کنم. حرفی اگر باشد همین خواهد بود.


Friday, December 02, 2005
7 اعتراف!
گزارش­گر ویژه­ی سازمان ملل در خصوص وضع زندانیان در چین و رواج شکنجه در زندان­های آن کشور، در یک مورد، به سرنوشت مردی اشاره می­کند که "با اعتراف به قتل همسرش به زندان محکوم شده بود و پس از آن که مشخص شد همسر وی زنده است، از زندان آزاد شد. اين مرد، که در زمان آزادی يازدهمین سال از دوره­ی محکوميت خود را پشت سر می­گذاشت، پس از آزادی گفت که زیر شکنجه وادار به اعتراف شده است."
­یاد ماجرای مشابهی افتادم درباره­ی دیگر کشور کمونیستی سابق، که افسانه­یی حتمن ساخته و پرداخته­ی بدخواهان بوده. قضیه از این قرار است که روزی استالین پیپ­اش را (یا چه می­دانم، یک همچو چیزی را) در دفترش گم می­کند. بلافاصله به رئیس کا گ ب دستور پی­گیری می­دهد. بعد از یک ساعت پیپ­ را روی میز خودش پیدا می­کند و به رئیس کا گ ب زنگ می­زند تا بگوید بی­خیال تحقیق و تفحص شود. طرف با تعجب می­گوید: قربان، چه­طور همچین چیزی ممکن است؟! تا همین حالا صد نفر را دستگیر کرده­ایم که حداقل هشتاد تاشان به دست داشتن در سرقت پیپ جناب­عالی اعتراف کرده­اند!



:: صفحه‌ی اصلی ::